۱۳۹۷ مرداد ۴, پنجشنبه


کفر نامه


بنام خدایی که خلقت از اوست
چه زشت و چه زیبا همه دست اوست
چه نیک و چه بد میوه ی باغ اوست
سپید و سیه در جهان کار اوست
اگر جنگ و گر صلح و آرامش است
همه بازی کار پیدایش است
که شیطان که گر پشت گوش شماست
نترسید که او هم ز خلق خداست
همه قتل و غارت به فرمان اوست
ز تورات و انجیل و قرآن اوست
گهی سیل و طوفان و آتش فشان
گهی زلزله بر زمین و زمان
به هر جا و هر گوشه ادم کشی
چرا آفریدی اگر میکشی؟
بنام خدایی که دین آفرید
که از بطن آن کینه آید پدید
که مرگ است و جنگ حاصل دین تو
جهان پر ز خون شد ز آئین تو
یکی شد رسول و نماینده ات
بنام تو ویران بکرد خانه ات
اگر میکشم یا که زندان کنم
به من جبرئیل گفته است آن کنم
و هر که نیاید به آئین من
نگردد کنون برده دین من
خدایم بگیرد چنان حال او
که دنیا بگرید به احوال او
به نام خدایی که ابزار ماست
فروشنده ی دین به بازار ماست
تفو بر تو ای زاهد دین فروش
برو جای دیگر تو آئین فروش
بنام خدایی که گاهی نبود
کنار فقیر و یتیمان نبود
نه در کعبه بود و نه در میکده
نه در آتش گرم آتشکده
نه در پای اعدام آزادگان
نه در کنج سلول زندانیان
به هنگام مرگ هزاران جوان
کجا بودی ای خالق بندگان؟
در ان شب که قوم مغول چیره شد
زمانه به چنگال شب تیره شد
چو اسکندر آتش بزد شهر جم
و یا تیغ تیمور جهان زد به هم
در آن شب که حلاج سر دار شد
به بغداد چو بابک گرفتار شد
چرا روز کشتار قوم یهود
خدا بهر یاری بدانجا نبود؟
چرا خالق گیتی درمانده بود؟
چرا غافل از ناله ی بنده بود؟
بنام خدا نه بنام جنون
جهان پر شد از درد از اشک و خون
چو دیوانگان بر سر هم زنیم
به دندان قهر یکدیگر بر دریم
برای رسیدن به سیم و به زر
زنیم با تبر ریشه یکدگر
بنام خدایی که شاید نبود
و شاید که او خلق اندیشه بود
بنام خدایی که در جان ماست
همیشه نهفته به وجدان ماست
خدایی که در قلب ما و شماست
نه در سلطه ی شیخ زاهد نماست
خداوند فردوسی شهسوار
که گفتا چنین بر جهان یادگار
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد

خدایا! تو و اینهمه نعمت؟!!

خدایا! تو و اینهمه نعمت؟!!